معنی هلیم خوراکی
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
هلیم. [هََ] (ع ص) چسبنده از هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || گل لاصق بشی ٔ. (مخزن الادویه) (حکیم مؤمن).
هلیم. [هََ] (اِ) به فارسی عبارت از مرق و گوشت و گندم مهراء پخته است و در افعال مانند هریسه. (حکیم مؤمن). خوراکی است که از بلغور و گوشت پزند و در ضمن پختن پیوسته به هم زنند تا لعاب گیرد و سپس بر آن روغن و گونه ای از ادویه ٔ معطر (بیشتر دارچین) ریزند.
خوراکی
خوراکی. [خوَ / خ ُ] (اِ مرکب) بهره ٔ روزینه از غذا. || پولی که برای خریداری روزینه ازغذا می دهند. || پولی که برای صرف معاش خرج میشود. (ناظم الاطباء). || (ص نسبی) آنچه خوردن را بکار آید. مقابل پوشاکی. (یادداشت مؤلف). || آن دارویی که باید خورد. مقابل داروی تزریقی. || خوردنی. مأکول. ازدرِ خوردن.آنچه توان خورد. قابل خوردن. (یادداشت بخط مؤلف).
فرهنگ معین
(هَ) (اِ.) نک هریسه.
فرهنگ عمید
فارسی به عربی
صالح للاکل، مخزن، وجبه الطعام
معادل ابجد
922